GOLHA..............گلها

ساخت وبلاگ
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادیبه غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادیز تو دارم این غم خوش به جهان ازا ین چه خوشترتو چه دادیَم که گویم که از آن به‌اَم ندادیچه خیال می‌توان بست و کدام خواب نوشینبه از این در تماشا که به روی من گشادیتویی آن که خیزد از وی همه خرمی و سبزینظر کدام سروی؟ نفس کدام بادی؟همه بوی آرزویی مگر از گل بهشتیهمه رنگی و نگاری مگر از بهار زادیز کدام ره رسیدی ز. کدام در گذشتیکه ندیده دیده رویت به درون دل فتادیبه سر بلندت‌ای سرو که در شب زمین‌کننفس سپیده داند که چه راست ایستادیبه کرانه‌های معنی نرسد سخن چه گویمکه نهفته با دل سایه چه در میان نهادیهوشنگ ابتهاج GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1402 ساعت: 12:53

سنگ شكاف می‌كند در هوس لقای توجان پر و بال می‌زند در طرب هوای توآتش آب می‌شود عقل خراب می‌شوددشمن خواب می‌شود دیده من برای توجامه صبر می‌درد عقل ز خویش می‌رودمردم و سنگ می‌خورد عشق چو اژدهای توبند مكن رونده را گریه مكن تو خنده راجور مكن كه بنده را نیست كسی به جای توآب تو چون به جو رود كی سخنم نكو رودگاه دمم فرودرد از سبب حیای توچیست غذای عشق تو این جگر كباب توچیست دل خراب من كارگه وفای توخابیه جوش می‌كند كیست كه نوش می‌كندچنگ خروش می‌كند در صفت و ثنای توعشق درآمد از درم دست نهاد بر سرمدید مرا كه بی‌توام گفت مرا كه وای تودیدم صعب منزلی درهم و سخت مشكلیرفتم و مانده‌ام دلی كشته به دست و پای تومولانا GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 42 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1402 ساعت: 16:30

آن جام لبالب کن و بردار مرا دهاندک تو خودرای ساقی و بسیار مرا ده هرکس که نیاید به خرابات و کند کبراو را بر خود بار مده بار مرا ده مسجد به تو بخشیدم میخانه مرا بخشتسبیح ترا دادم و زنار مرا ده ای آنکه سر رندی و قلاشی داریپس مرد منی دست دگر بار مرا ده ای زاهد ابدال چو کردار برد میسردی مکن آن باده‌ی کردار مرا ده سنایی غزنوی GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت: 15:12

از هر چه می‌رود سخن دوست خوشتر استپیغام آشنا نفس روح‌پرور استهرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای؟من در میان جمع و دلم جای دیگر استشاهد که در میان نبود شمع گو بمیرچون هست اگر چراغ نباشد منور استابنای روزگار به صحرا روند و باغصحرا و باغ زنده‌دلان کوی دلبر استجان می‌روم که در قدم اندازمش ز شوقدرمانده‌ام هنوز که نزلی محقر استکاش آن به خشم رفتهٔ ما آشتی‌کنانبازآمدی که دیدهٔ مشتاق بر در استجانا دلم چو عود بر آتش بسوختیوین دم که می‌زنم ز غمت دود مجمر استشب‌های بی توام شب گور است در خیالور بی تو بامداد کنم روز محشر استگیسوت عنبرینهٔ گردن تمام بودمعشوق خوبروی چه محتاج زیور است؟سعدی خیال بیهده بستی امید وصلهجرت بکشت و وصل هنوزت مصور استزنهار از این امید درازت که در دل استهیهات از این خیال محالت که در سر استسعدی GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت: 15:12